یاری رسنده. رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال. (آنندراج). به یاری رسنده. به کمک آینده. یاری دهنده: بزرگا بزرگی دها بی کسم تویی یاوری بخش و یاری رسم. نظامی (از آنندراج). تویی یاری رس فریاد هرکس به فریاد من فریادخوان رس. نظامی
یاری رسنده. رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال. (آنندراج). به یاری رسنده. به کمک آینده. یاری دهنده: بزرگا بزرگی دها بی کسم تویی یاوری بخش و یاری رسم. نظامی (از آنندراج). تویی یاری رس فریاد هرکس به فریاد من فریادخوان رس. نظامی
یاری، مدد، برای مثال به هرحال خواهند از او یاررس / که او را جهان دار یار است و بس (فردوسی - لغت نامه - یاررس)، کسی که به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند، یاری دهنده، مددکار، یاری رس
یاری، مدد، برای مِثال به هرحال خواهند از او یاررس / که او را جهان دار یار است و بس (فردوسی - لغت نامه - یاررس)، کسی که به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند، یاری دهنده، مددکار، یاری رس
یاری دهنده. مساعد. کمک کننده. دستیار. پایمرد. مددکار: ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم. (ترجمه طبری بلعمی). برآرم من این راه ایشان به رای به نیروی یاری ده رهنمای. فردوسی. گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو. خاص خدایگانی خلق خدای را یاری دهی، به نیکی، بادت خدای یار. سوزنی. به الهام یاری ده رهنمون لغتهای هر قومی آری برون. نظامی. ساقی می ارغوانیم ده یاری ده زندگانیم ده. نظامی. در این بود کانصاف یاری ده است اگر پردۀ کج نیاری به است. نظامی. ز یاری ده خود در آن داوری گهی یارگی خواست گه یاوری. نظامی (شرفنامه ص 473). تویی یاری ده و غمخوار شیرین وگرنه وای بر شیرین مسکین. نظامی. خدا باد یاری ده دادخواه. نظامی
یاری دهنده. مساعد. کمک کننده. دستیار. پایمرد. مددکار: ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم. (ترجمه طبری بلعمی). برآرم من این راه ایشان به رای به نیروی یاری ده رهنمای. فردوسی. گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو. خاص خدایگانی خلق خدای را یاری دهی، به نیکی، بادت خدای یار. سوزنی. به الهام یاری ده رهنمون لغتهای هر قومی آری برون. نظامی. ساقی می ارغوانیم ده یاری ده زندگانیم ده. نظامی. در این بود کانصاف یاری ده است اگر پردۀ کج نیاری به است. نظامی. ز یاری ده خود در آن داوری گهی یارگی خواست گه یاوری. نظامی (شرفنامه ص 473). تویی یاری ده و غمخوار شیرین وگرنه وای بر شیرین مسکین. نظامی. خدا باد یاری ده دادخواه. نظامی
مددکار و یاری دهنده. (برهان). صاحب آنندراج گوید، معنی ترکیبی آن من حیث القیاس رسندۀ به یار صحیح میشود که عبارت از ممد و معاون باشد لیکن به معنی مصدری مستعمل است یعنی یاررسی که عبارت از مدد و معونت باشد. حکیم فردوسی گوید: بهرحال خواهند ازو یاررس که او را جهاندار یار است و بس. (از آنندراج). و صاحب انجمن آرا به معنی مددکار و یاری کننده آورده با استشهاد به شعر فردوسی... و صاحب فرهنگ رشیدی، یاررس را به معنی مصدری مددکاری و یاری آورده و به شعر فردوسی استشهاد جسته است
مددکار و یاری دهنده. (برهان). صاحب آنندراج گوید، معنی ترکیبی آن من حیث القیاس رسندۀ به یار صحیح میشود که عبارت از ممد و معاون باشد لیکن به معنی مصدری مستعمل است یعنی یاررسی که عبارت از مدد و معونت باشد. حکیم فردوسی گوید: بهرحال خواهند ازو یاررس که او را جهاندار یار است و بس. (از آنندراج). و صاحب انجمن آرا به معنی مددکار و یاری کننده آورده با استشهاد به شعر فردوسی... و صاحب فرهنگ رشیدی، یاررس را به معنی مصدری مددکاری و یاری آورده و به شعر فردوسی استشهاد جسته است
مرکب از یا حرف ندا + مفت، در تداول عوام، مفت. رایگان و بادآورده: پول یامفت به کسی نمیدهیم. - یامفت یامفت گفتن، تعبیری طعن آمیز عمل خواهندۀ بی رنج و رایگان را. - ، سبحه گردانیدن به ریا و قصد فریفتن و انتفاع از کسان. (یادداشت مؤلف)
مرکب از یا حرف ندا + مفت، در تداول عوام، مفت. رایگان و بادآورده: پول یامفت به کسی نمیدهیم. - یامفت یامفت گفتن، تعبیری طعن آمیز عمل خواهندۀ بی رنج و رایگان را. - ، سبحه گردانیدن به ریا و قصد فریفتن و انتفاع از کسان. (یادداشت مؤلف)
اهالی سواحل بحر احمر بسرداران یونانی سپاه اسکندر گفته بودند اسم بحر احمر از این نیست که حیوانات آن سرخ رنگ باشد، بلکه از نام پادشاهی است که اریترا نام داشته (اریت رس سرخ است). (ایران باستان ص 1865)
اهالی سواحل بحر احمر بسرداران یونانی سپاه اسکندر گفته بودند اسم بحر احمر از این نیست که حیوانات آن سرخ رنگ باشد، بلکه از نام پادشاهی است که اریترا نام داشته (اریت رُس سرخ است). (ایران باستان ص 1865)
والی سارد از جانب کوروش. هردوت گوید (کتاب سوم، بند 120- 128) : ((کورش اری تس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره سامس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((مرتکب جنایتی)) زیرا جبار مذکور اقدامی بر ضد او نکرده و چیزی که به او برخورده باشد، نگفته و حتی با او روبرو هم نشده بود. جهت عداوت او غالباً میگویند، این بود: روزی والی مزبور و میتروباتس والی داس کی لیون دم درب بزرگ قصر نشسته صحبت میکردند. صحبت آنها بمشاجره و دعوا کشید و میتروباتس به اری تس گفت: ((تو خود را مرد دانی، و حال آنکه نتوانسته ای جزیره سامس را برای شاه تسخیر کنی، با اینکه اینقدر به ایالت تو نزدیک است وتسخیر آن به این اندازه آسان، که یکی از بومیها حکومت آنجا را با پانزده نفر سپاهی سنگین اسلحه بدست گرفته)). این سخن بوالی گران آمد و از این زمان بر خودمخمر کرد انتقام این سخن را بکشد، ولی نه از گویندۀ آن، بلکه از پولی کرات، که جبار سامس بود. بعقیدۀبرخی، که در اقلیت اند، اری تس رسولی به سامس برای کاری فرستاد و پولی کرات با بی اعتنائی او را پذیرفت، چه، وقتی که رسول بر او وارد شد، پولی کرات برنخاست و جوابی به او نداد پولی کرات یکی از نخستین یونانیهائی بود، که فکر تسلط یافتن بر دریاها و حکومت کردن بر ییانها را در دماغ خود می پخت و چون اری تس به پولی کرات چنین گوید: ((من میدانم، که تو نقشه های مهم داری، ولی وسائل تو با آن نقشه ها موافقت ندارد، اگر تو، چنان کنی که من گویم، نام خود را بلند کرده مرا هم نجات خواهی داد. کبوجیه قصد جان مرا دارد. خزائن مرا از اینجا ببر، بعد قسمتی را برای خود نگاهدار و قسمت دیگر را برای من بگذار. به این وسیله تو می توانی صاحب اختیار تمام یونان گردی. اگر باور نداری، که من خزائنی دارم، اشخاصی مطمئن روانه کن، تا آن را نشان دهم)). پولی کرات از این پیغام مشعوف شد، چه بسیارمایل بود، گنجی بدست آرد. بعد دبیر خود را فرستاد، تا خزائن را معاینه کند. چون اری تس میدانست که مفتش خواهد آمد، هشت جعبه را پر از سنگ کرد و سنگها را با مسکوکات طلا پوشید. مآندریوس دبیر پولی کرات آمده جعبه ها را دید و نتیحه را به پولی کرات اطلاع داد پس از آن بزودی پولی کرات عازم ملاقات اری تس شد، و حال آنکه فال گیرها او را از این مسافرت ممانعت کرده بودندو دخترش در خواب دیده بود، که پدرش در هوا آویخته، و زئوس (خدای بزرگ یونانی ها) ، او را شست و شو میکند و آفتاب تن او را روغن میمالد. بر اثر این خواب دخترپولی کرات پدر را از این مسافرت منع کرد و او در ازای این نصیحت، دختر خود را تهدید کرده گفت، که اگر من سالم از این سفر برگشتم، تو مدتها بی شوهر خواهی ماند. دختر از خداها استغاثه میکرد، که تهدید پدر واقع شود، چه بی شوهری را بر مرگ پدر ترجیح میداد. پولی کرات با دموک دس طبیب نامی زمان خود، وارد ماگنزی گردید و در آنجا با افتضاح کشته شد و نعش او را بدار آویختند هرودوت گوید اری تس او را طوری کشت، که من نمی توانم حتی آنرا توصیف کنم. پس از آن، والی همراهان او را مرخص کرد و گفت شما باید ممنون باشید، که آزاد شدید، ولی خارجیها و بندگان او را نگاه داشته بندگان خود کرد. آویختن نعش پولی کرات تعبیر خواب دخترش بود. هر زمان که باران می باریدزئوس او را شست و شو میکرد و آفتاب هم نعش او را روغن میمالید، زیرا از شدت حرارت آفتاب از جسد او رطوبت می تراوید. پس از آن طولی نکشید، که اری تس جزای کردار خود را دید. توضیح آنکه در زمان اغتشاشات ایران، او میتروباتس را، که وقتی اری تس را سرزنش کرده بود، با پسرش کشت و این دو نفر از رجال مهم پارس بودند. بعد مرتکب جنایات دیگر گردید، مثلا وقتی که چاپارداریوش از ایالت او برمیگشت، از کمین گاهی مورد حمله شد و چاپار را کشته جسد او و اسبش را پنهان کردند. وقتی که داریوش شاه شد، تصمیم کرد که اری تس را از جهت قتل میتروباتس و پسرش مجازات کند ولی صلاح ندید، که آشکارا قشونی بر علیه او بفرستد، چه تازه بتخت نشسته بود و یاغی گریها دوام داشت. و دیگر اینکه قوای اری تس بسیار بود، هزار نفر پارسی مستحفظین او بودند و حکومت قسمتهای دیگر آسیای صغیر، مانند فریگیه، لیدیه و ینیانها هم با او بود. بنابراین داریوش چنین کرد. پارسیها را طلبیده گفت: ((از شما کی میتواند مأموریتی را که من خواهم داد، با حیله و زرنگی انجام دهد؟ در این مأموریت اعمال قوه اقتضا ندارد، حیله و تردستی لازم است، که میتواند اری تس را مرده یا زنده نزد من آرد؟ چنانکه میدانید، او کاری برای پارس نکرده، سهل است، که دو نفر از پارسیها را کشته وچاپار مرا اعدام کرده و با این اقدام جسارتی بروز داده، که قابل تحمل نیست. ما باید، زودتر از آنکه از طرف او جنایتهای دیگر متوجه پارس شود، نابودش کنیم)). در جواب پیشنهاد داریوش، سی نفر از پارسیها حاضر شدند، و چون هرکدام حاضر شدند مسئولیت کار را بتنهائی بعهده بگیرند، منازعه بین آنها در گرفت و داریوش قرعه کشید، قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد. پس از آن باگایا چنین کرد: احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته بمهر داریوش رسانید و عازم سارد شد. پس از ورود، نزد والی رفت و نامه را یک بیک درآورده بدبیر شاهی داد، که بخواند. هر والی یک دبیر شاهی دارد (مقصود هرودت دبیری است، که از مرکز میفرستادند، چنانکه بیاید. میلادی) منظور باگایا این بود که بداند، احکام مرکز چه اثری در مستحفظین میکند. وقتی که دید آنها مهر داریوش را تعظیم و تکریم کرده بمضامین احکام توجهی مخصوص دارند، حکمی بدین مضمون درآورد: ((پارسیها، داریوش شاه بشما امر میکند، که دیگر مستحفظ اری تس نباشید)). بمحض شنیدن این حکم، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند و، چون باگایا فهمید، چه اثری در حکم شاه است، حکمی دیگر بیرون آورد و بدبیر شاهی داد مضمون این حکم چنین بود: ((پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید، اری تس را بکشید)). بمجرد شنیدن این حکم، پارسیها شمشیرهای خود را برهنه کرده اری تس را نابود کردند. چنین بود مکافات اری تس در ازای قتل پولی کرات سامس)). (ایران باستان صص 556-559 و560)
والی سارد از جانب کوروش. هردوت گوید (کتاب سوم، بند 120- 128) : ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((مرتکب جنایتی)) زیرا جبار مذکور اقدامی بر ضد او نکرده و چیزی که به او برخورده باشد، نگفته و حتی با او روبرو هم نشده بود. جهت عداوت او غالباً میگویند، این بود: روزی والی مزبور و میتروباتس والی داس کی لیون دم درب بزرگ قصر نشسته صحبت میکردند. صحبت آنها بمشاجره و دعوا کشید و میتروباتس به اُرُی تس گفت: ((تو خود را مرد دانی، و حال آنکه نتوانسته ای جزیره سامُس را برای شاه تسخیر کنی، با اینکه اینقدر به ایالت تو نزدیک است وتسخیر آن به این اندازه آسان، که یکی از بومیها حکومت آنجا را با پانزده نفر سپاهی سنگین اسلحه بدست گرفته)). این سخن بوالی گران آمد و از این زمان بر خودمخمر کرد انتقام این سخن را بکشد، ولی نه از گویندۀ آن، بلکه از پولی کرات، که جبار سامُس بود. بعقیدۀبرخی، که در اقلیت اند، اُرُی تِس ْ رسولی به سامُس برای کاری فرستاد و پولی کرات با بی اعتنائی او را پذیرفت، چه، وقتی که رسول بر او وارد شد، پولی کرات برنخاست و جوابی به او نداد پولی کرات یکی از نخستین یونانیهائی بود، که فکر تسلط یافتن بر دریاها و حکومت کردن بر ییانها را در دماغ خود می پخت و چون اُرُی تس به پولی کرات چنین گوید: ((من میدانم، که تو نقشه های مهم داری، ولی وسائل تو با آن نقشه ها موافقت ندارد، اگر تو، چنان کنی که من گویم، نام خود را بلند کرده مرا هم نجات خواهی داد. کبوجیه قصد جان مرا دارد. خزائن مرا از اینجا ببر، بعد قسمتی را برای خود نگاهدار و قسمت دیگر را برای من بگذار. به این وسیله تو می توانی صاحب اختیار تمام یونان گردی. اگر باور نداری، که من خزائنی دارم، اشخاصی مطمئن روانه کن، تا آن را نشان دهم)). پولی کرات از این پیغام مشعوف شد، چه بسیارمایل بود، گنجی بدست آرد. بعد دبیر خود را فرستاد، تا خزائن را معاینه کند. چون اُرُی تس میدانست که مفتش خواهد آمد، هشت جعبه را پر از سنگ کرد و سنگها را با مسکوکات طلا پوشید. مِآندریوس دبیر پولی کرات آمده جعبه ها را دید و نتیحه را به پولی کرات اطلاع داد پس از آن بزودی پولی کرات عازم ملاقات ارُی تِس شد، و حال آنکه فال گیرها او را از این مسافرت ممانعت کرده بودندو دخترش در خواب دیده بود، که پدرش در هوا آویخته، و زئوس (خدای بزرگ یونانی ها) ، او را شست و شو میکند و آفتاب تن او را روغن میمالد. بر اثر این خواب دخترپولی کرات پدر را از این مسافرت منع کرد و او در ازای این نصیحت، دختر خود را تهدید کرده گفت، که اگر من سالم از این سفر برگشتم، تو مدتها بی شوهر خواهی ماند. دختر از خداها استغاثه میکرد، که تهدید پدر واقع شود، چه بی شوهری را بر مرگ پدر ترجیح میداد. پولی کرات با دموک دس طبیب نامی زمان خود، وارد ماگنزی گردید و در آنجا با افتضاح کشته شد و نعش او را بدار آویختند هرودوت گوید اری تس او را طوری کشت، که من نمی توانم حتی آنرا توصیف کنم. پس از آن، والی همراهان او را مرخص کرد و گفت شما باید ممنون باشید، که آزاد شدید، ولی خارجیها و بندگان او را نگاه داشته بندگان خود کرد. آویختن نعش پولی کرات تعبیر خواب دخترش بود. هر زمان که باران می باریدزئوس او را شست و شو میکرد و آفتاب هم نعش او را روغن میمالید، زیرا از شدت حرارت آفتاب از جسد او رطوبت می تراوید. پس از آن طولی نکشید، که اُرُی ْتس جزای کردار خود را دید. توضیح آنکه در زمان اغتشاشات ایران، او میتروباتس را، که وقتی اُری تِس را سرزنش کرده بود، با پسرش کشت و این دو نفر از رجال مهم پارس بودند. بعد مرتکب جنایات دیگر گردید، مثلا وقتی که چاپارداریوش از ایالت او برمیگشت، از کمین گاهی مورد حمله شد و چاپار را کشته جسد او و اسبش را پنهان کردند. وقتی که داریوش شاه شد، تصمیم کرد که اُرُی ْتِس را از جهت قتل میتروباتس و پسرش مجازات کند ولی صلاح ندید، که آشکارا قشونی بر علیه او بفرستد، چه تازه بتخت نشسته بود و یاغی گریها دوام داشت. و دیگر اینکه قوای اُرُی ْتِس ْ بسیار بود، هزار نفر پارسی مستحفظین او بودند و حکومت قسمتهای دیگر آسیای صغیر، مانند فریگیه، لیدیه و ینیانها هم با او بود. بنابراین داریوش چنین کرد. پارسیها را طلبیده گفت: ((از شما کی میتواند مأموریتی را که من خواهم داد، با حیله و زرنگی انجام دهد؟ در این مأموریت اعمال قوه اقتضا ندارد، حیله و تردستی لازم است، که میتواند اُرُی ْتِس را مرده یا زنده نزد من آرد؟ چنانکه میدانید، او کاری برای پارس نکرده، سهل است، که دو نفر از پارسیها را کشته وچاپار مرا اعدام کرده و با این اقدام جسارتی بروز داده، که قابل تحمل نیست. ما باید، زودتر از آنکه از طرف او جنایتهای دیگر متوجه پارس شود، نابودش کنیم)). در جواب پیشنهاد داریوش، سی نفر از پارسیها حاضر شدند، و چون هرکدام حاضر شدند مسئولیت کار را بتنهائی بعهده بگیرند، منازعه بین آنها در گرفت و داریوش قرعه کشید، قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد. پس از آن باگایا چنین کرد: احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته بمهر داریوش رسانید و عازم سارد شد. پس از ورود، نزد والی رفت و نامه را یک بیک درآورده بدبیر شاهی داد، که بخواند. هر والی یک دبیر شاهی دارد (مقصود هرودت دبیری است، که از مرکز میفرستادند، چنانکه بیاید. میلادی) منظور باگایا این بود که بداند، احکام مرکز چه اثری در مستحفظین میکند. وقتی که دید آنها مهر داریوش را تعظیم و تکریم کرده بمضامین احکام توجهی مخصوص دارند، حکمی بدین مضمون درآورد: ((پارسیها، داریوش شاه بشما امر میکند، که دیگر مستحفظ اُرُی تِس ْ نباشید)). بمحض شنیدن این حکم، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند و، چون باگایا فهمید، چه اثری در حکم شاه است، حکمی دیگر بیرون آورد و بدبیر شاهی داد مضمون این حکم چنین بود: ((پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید، اُرُی تس را بکشید)). بمجرد شنیدن این حکم، پارسیها شمشیرهای خود را برهنه کرده اُرُی تِس ْ را نابود کردند. چنین بود مکافات اُرُی تِس ْ در ازای قتل پولی کرات سامُس)). (ایران باستان صص 556-559 و560)